يه روز يه ورد ترك سوار قطار ويشه بعد با يث زنه وي افتن تو يث اتاق شب واسه خواي يه تختخواي دو طبقه است تركه پتو داره ولي زنه نداره زنه شب سردش ويشه ويگه برو واسو پتو بيار سردوه تركه ويگه ويخواي اوشب فك كنيو زن و شوهر هستيو
چرا اين و نوي نويسه هوش وي نويسه و